روز شمار تولد فرزندم

بدون عنوان

من خیلی خوشحالم برای اینکه قراره یه داداش یا خواهر داشته باشم و من باهاش بازی کنم.اصلا نمیدونم باید چطور بگم واقعا من خیلی خوشحالم  که روزی کسی به این دنیا پا میگزارد که واسه من خیلی عزیزه و من باید با بازی کنم. واقعا خیلی من دوست دارم بدونم خواهره یا داداش . البته هرکدامم باشد هیچ فرقی نمیکنه فقط سالم باشه من بی صبرانه منتظر دیدن اون هستم که میخواد در یک لحظه به دنیای ما پا بگذارد خیلی دوست دارم بدونم اون الان داره چی کار میکنه در چه حالی و... اون قراره هم بازی من شه ومن هم قول میدم که از او خیلی خوب مراقبت کنم و او احساس تنهایی نکنه فقط امید وارم که الان خوشحال باشه  امروز هم 95/5/10 هستش ...... ☺☺😊😊😘😘😚😚 &nbs...
10 مرداد 1395

بدون عنوان

سلام عزیزم دیروز برای اولین بار رفتم پیش خانم دکتر کرامتی تو بیمارستان الغدیر . خیلی خانوم دکتر مهربون و خوبی بود. باهاش که حرف زدم کلی از نگرانیام کم شد . ایشالا اگر خدا بخواد قراره با دستای همین خانوم دکتر به دنیای ما زمینیا پا بذاری فرشته آسمونی من . راستش این روزا مامان لیلا خیلی خوابالو شده . همش دوست داره بخوابه . خیلی مراقب خودت باش . بیصبرانه منتظر دیدنت هستیم . عاشقتم ...
3 مرداد 1395

بدون عنوان

سلام عزیزم امروز دوم مرداد ماه 95 هست و من برای اولین بار میخوام ساعت 2 برم پیش خانوم دکتر که از حال عزیزم باخبر شم . دیشب با بابا احمد و داداش عرشیا رفته بودیم فرحزاد .  کلی سر به سر داداش عرشیا گذاشتیم میدونی چی میگفت  میگفت من اگر داداش یا آبجی داشتم همه کاراش رو خودم میکردم جز پوشک عوض کردنش . ماهم کلی سر به سرش گذاشتیم. عزیز دلم خیلی دوستت دارم . ایشالا سلامت باشی    ...
2 مرداد 1395

بدون عنوان

سلام عزیزم  مامانی دیروز برای اولین بار رفتم سونوگرافی که ببینم عزیزم سنش چقدره  خانوم دکتر گفت 6 هفته و 5 روزه که خدا تورو به ما داده  درضمن گفت همه چیز خوبه قلبش تشکیل شده  عزیزم تو دیگه الان قلب داری یعنی احساس داری  همه چیز رو حس میکنی  دوست دارم اولین نفری باشم که از ته قلبم میگم که دوستت دارم  خانوم دکتر گفت 95/12/18 میتونم تو بغلم بگیرمت  بی صبرانه منتظر اون روز هستم  ...
29 تير 1395

بدون عنوان

سلام کوچولوی عزیزم امروز شنبه 26 تیرماه 95 هست و من بعد از یک روز استراحت سرکار اومدم . از وقتی که تو هستی دنیا یه رنگ دیگست . انگیزه پیدا کردم برای زندگی . دیروز داشتم به اسمت فکر میکردم . آخه نمیدنم که گل پسری یا گل دختر . داداش عرشیا که خیلی دوست داره یه آبجی داشته باشه . ولی خداکنه سالم و سلامت باشی . راستی هنوز داداش عرشیا هیچی نمیدونه. خیلی دوستت دارم کوچولو .   ...
26 تير 1395

اولین روز

بنام خدا امروز 24 تیرماه سال 95 هست . دو روز پیش صبح حدود ساعت 9 بود رفتم آزمایشگاه و تست دادم . قرار شد ساعت 12 و نیم جواب بدن. یه حس خیلی قشنگی میگفت که هستی .حست میکردم. این 2 -3 ساعت مثل یکماه برام گذشت جواب رو بردم پیش خانم دکتر وقتی گفت مثبته نمیدونی چقدر خوشحال شدم . داشتم بال درمیاوردم . الان از این حضورت چند نفر بیشتر خبر ندارن خاله زهرا عمه مهدیه من و بابا احمد . به داداش عرشیا هم چیزی نگفتم اگر بشه میخوام بذارم یک کم بزرگتر بشی روز تولدش یعنی 2 ماه دیگه سوپرایزش کنم . مطمئنم اونم خیلی ذوق میکنه . همیشه وقتی از آرزوهاش برام حرف میزنه میگه دوست دارم یه آبجی یا داداش داشته باشم . اصلا اصرارهای زیاد اون باعث شد ما تصمیم بگ...
24 تير 1395