روز شمار تولد فرزندم

بدون عنوان

سلام آبجی کوچولوی من برات آرزو سلامتی میکنم عزیزم  من معذرت میخوام که خیلی وقت بوده چیزی برات ننوشتم و شرمنده ام   دوست دارم هر چی زودتر به دنیا بیای و من روی گلت رو ببینم وقتی فهمیدم شما یک دختری خیلی خوشحال شدم داداش عرشیا خیلی دوستت داره اصلا مگه میشه داداشی تو دنیا باشه و خواهرشو دوست نداشته باشه من که شمارو خیلی دوست دارم من هنوز نمیدونم که اسم شما خانم کوچولو چی میشه من گفتم آرشیدا که به اسم من بیاد مامانی گفت لیدا وبابایی گفت عسل  اگه میشه شما به من بگو که کدوم رو دوست داری؟؟؟ تا من به مامانی و بابایی بگم اسمتو انتخاب کنیم اهان داشت یادم میرفت من یه عالمه شعبده بازی یاد گرفتم و تا اون موقع بیشتر...
5 مهر 1395

بدون عنوان

سلام عزیز دلم  واقعا بهت یه عذرخواهی بدهکارم . از آخرین پستم حدود یکماه میگذره و من شرمنده گل روت هستم که تو این مدت نتونستم چیزی برات بنویسم . دلیلش خیلی چیزا میتونه باشه . یکیش اینکه یه مدت مسافرت بودیم و من وقت نداشتم . 23 تا 26 شهریور خانوادگی بهمراه امیرعباس جان رفتیم مسافرت . اول همدان بعدش سنندج و کرمانشاه . مسافرت خوبی بود ایشالا مسافرت بعدی شما هم تشریف دارید . راستی من 28 ام شهریور رفتم دکتر . داداش عرشیا از خانم دکتر (علی محمدی) خواست تا بنویسه من برم سونوگرافی چون دوست داشت مطمئن بشه که شما دختری یا پسر .  خانم دکتر هم وقتی اصرار داداشی رو دید نوشت . 29ام همگی باهم رفتیم سونوگرافی . داداش عرشیا...
5 مهر 1395

بدون عنوان

سلام عزیزم امروز میخوام یه کار جدید انجام بدم سن شما الان 13 هفته است . دوست دارم ببینی که الان چه شکلی هستی  بیا با هم ببینیم ببین دیگه همه قسمتهای بدنت کامل شده  خداروشکر  ...
8 شهريور 1395

بدون عنوان

سلام عزیزم امروز هفتم شهریور ماهه دیروز رفته بودم سونوگرافی . خانم دکتر بعداز کلی بررسی گفت که به احتمال زیاد شما یه خانوم کوچولوی زیبایی. هرچند با اطمینان کامل نگفت ولی همین هم باعث شد من و داداش عرشیاو بابا احمد کلی خوشحال بشیم .  مخصوصا داداش عرشیا که از قبل کلی برای خواهر دار شدن دعاکرده بود خیلی خیلی خوشحال شد . ولی دعای هممون اول برای سالم بودنته. دیروز تصویرت رو تو مانیتور سونوگرافی دیدم . چقدرم که شما شیطونی . کلی ورجه وورجه کردی . خانم دکتر هم گفت همه چیز خوب و عالیه . خداروشکر راستی 3 روز دیگه تولد داداش عرشیا و بابا احمده  این آخرین جشن تولد سه نفرشونه . از سال دیگه به امید خدا چهار نفری براشو...
7 شهريور 1395

بدون عنوان

سلام عزیزم ببخشید که خیلی وقته برات مطلب ننوشتم . اینروزا زیاد حالم خوب نیست . همش خسته ام و کسل. دیروز یعنی هیجدهم مرداد 95 وقت دکتر داشتم تا آزمایشام رو نشون بدم . از ساعت 2 رفتم بیمارستان ساعت 5 برگشتم . دکتر کرامتی هم اصلا برخورد خوبی باهام نداشت و خیلی ناراحتم کرد . طوریکه تصمیم گرفتم دکترم رو عوض کنم . و باز همون استرسهای قبل از انتخاب دکتر . کجا برم پیش کی برم و از این حرفا .  راستی دیروز بعدازظهر حدود ساعت 7 بعدازظهر داداشی با خانواده خاله زهرا رفتن مشهد . آخه داداش تنهاست و همش میره خونه خاله زهرا اینا . تو که بیای دیگه از تنهایی درمیاد و همیشه پیشمون میمونه . کوچولوی نازنینم از اینکه دیروز استرس داشتم و حتما تو هم ...
19 مرداد 1395

بدون عنوان

بنام خدا سلام عزیزم امروز شنبه 16 مرداد 95 ساعت 7:50 دقیقه صبحه . من و داداش عرشیا با هم اومدیم دفتر(سرکار).  ببخشید که چند وقته برات مطلب ننوشتیم . پنجشنبه با دادش عرشیا و خاله زهرا رفته بودیم شهروند . اونجا یه عالمه وسایل نوزاد دیدیم ولی چون هنوز نمیدونیم که شما آقا کوچولویی یا خانوم کوچولو بخاطر همین نتونستیم بخریم ولی دیدنش هم کلی جالب بود و داداش کلی ذوق کرد. خلاصه که خیلی دوستت داریم هممون  ...
16 مرداد 1395

بدون عنوان

سلام عزیزم  خیلی وقته که مطلبی برات ننوشتم و باهات صحبت نکردم امروز دوشنبست 11 مرداد 95 . داداش عرشیا به یه چیزایی شک کرده بود که دیروز وقتی از بودنت براش گفتیم مطمئن شد .کلی ذوق کرد و گل از گلش شکفت . پست قبلی رو هم برات نوشت .  کوچولوی نازنین اگر بدونی داداشی چقدر خوشحال شد که قراره تو بیای و از تنهایی در بیاد . اگر بدونی هر سه تاییمون چقدر منتظرتیم . اگر بدونی چقدر هنوز نیومده دوستت داریم . لحظه شماری میکنیم برای اومدن و دیدنت . نمیدونم تو فرشته کوچولو دختری یا پسر ولی هرچی که باشی مهم نیست مهم اینه یه گلی باشی عین داداش عرشیا با ادب مهربون خوب دلسوز . حالا وقتی اومدی میبینی که چه داداش مهربون و گلی داری . م...
11 مرداد 1395